هوآی ِ دو نفره ...
تن ِ دیروز ، کرخت شد !
امروز ،
پشت ِ سر ِ فرداها ،
کاسه ی ِ آبی ریختم ...
*دلیل نوشت : الفاتحه مع الصلوات... جهت شادی ِ روح ِ آینده!
آهان امروز هی بارون اومد ... هوای ملسی بود امروز صبح *:) ازین بابت خدایا سپاس .
زیر بآرون ، تو رو از ته ته ته ته دلم از خدا خواستم *:)
ما هم که ورزش داشتیم و تا تونستیم با صدف و فهیمه و کیمیا مسخره بازی کردیم ،
من هم دیکتآتور بازی در آوردم و مجبورشون کردم که نریم تو کلاس *:)
زیر بارون رو زمین نشستیم و من به گلودرد ، صدف کمر درد و فهمیه شکم درد مبتلا شد !
کیمیا قِسِر در رفت و به هیچ مَرَضی مبتلا نشد !
نظرات شما عزیزان: